فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
کسی که هر مادۀ دسم و چربی خواه نباتی یا حیوانی بفروشد. (ناظم الاطباء). سمان. دهان. (یادداشت مؤلف). فروشندۀ روغن است اما برای خواربارفروش علم شده است. (از شعوری ج 2 ورق 24)
کسی که هر مادۀ دسم و چربی خواه نباتی یا حیوانی بفروشد. (ناظم الاطباء). سمان. دهان. (یادداشت مؤلف). فروشندۀ روغن است اما برای خواربارفروش علم شده است. (از شعوری ج 2 ورق 24)